بی وفا
آمدی دیوانه ام کردی و رفتی بی وفا
با غمت هم خانه ام کردی و رفتی بی وفا
مثل شمعی بودی و با یاد خود ای نازنینتا ابد پروانه ام کردی و رفتی بی وفا
کاش میشد
كاش مي شد بـارديگر سرنوشت از سر نـوشت
كاش مي شد هرچه هست بر دفتر خوبي نوشت
كاش مي شد از قلمهايي كه بر عالم رواست
بــا محبت، بــا وفــا، بــا مهربــانيها نوشت
كاش مي شد اشتبــاه هرگز نبـودش در جهان
داستــان زنــدگانــي بـي غلط حتـي نـوشت
كاش دلـها از ازل مهمور حسرتــــها نـــبــود
كاين همه، اي كاشها بـر دفتـر دلها نـوشت
|
دست خودم نیست اگر می بینی عاشق تو هستم ، دیوانه تو هستم ، و تمام فکر و زندگی من تو شده ای اگر میبینی چشمانم در بیشتر لحظه ها خیس است و دستانم سرد است و اگر میبینی همه لحظه های دور از تو بودن اینهمه سخت و پر از غم و غصه است بدان که این دست خودم نیست! دست خودم نیست که همه لحظه ها تو را در جلو چشمانم میبینم و به یاد تو می باشم. دست خودم نیست که دوست دارم همیشه در کنارت باشم ، دستانت را بگیرم ، بر به خدا دست خودم نیست که هر شب به آسمان نگاه می اندازم و ستاره ای درخشان را میبینم و به یاد تو می افتم! دست خودم نیست که هر سحرگاه به انتظارت مینشینم تا در آسمان دلم طلوعی دوباره داشته باشی |
شب را دوست دارم به خاطر
سکوتش
سکوت را دوست دارم به خاطر
آرامشش
آرامش را دوست دارم به خاطر بودنش در
تنهایی
تنهایی را دوست دارم بخاطر بودنش در
عشق
عشق را دوست دارم به خاطر
دوست داشتنش
چراغ چشم تو
تـــو کـیســــتی ، کـــه من اینگـــونه بـی تـــو بـی تـــابــم♥
شــــب از هجـــوم خـــیالــــت نـمـی بــرد خـوابــم♥تـو چیسـتی ، کـه من از مـوج هر تبسـم تو♥بسـان قایـق ، سـرگشتــه ، روی گــردابـم♥تــو در کـدام سـحر ، بر کدام اسـب سـپید♥تـــو را کــدام خـــدا♥تـو از کـدام جــهان♥تــو در کــدام کــرانـه ، تـو از کـــدام صــدف♥تــو در کــدام چــمن ، هـمره کــدام نسـیم♥تـو از کــدام ســبو♥مـن از کـــجا ســـر راه تــو آمــدم نــاگــاه♥چـه کـرد بـا دل من آن نـگاه شـیرین ، آه♥مـدام پـیش نـگاهی ، مدام پـیش نـگـاه♥کـدام نشاط دویده است از تو در تـن من♥کـه ذره های وجـودم تـو را کـه می بینند♥بــه رقــص مــی آیــند♥ســــرود مــیخـوانــنــد♥چـــه آرزوی محـــالـــی اســــت زیــــســـتن بـــا تـــو♥مـــرا هـــمـین بــگــذارند یـــک ســـخن بــا تـو♥بـه مـن بـگو کـه مـرا از دهــان شــیر بــگـیر♥بـه من بـگو که بـرو در دهـان شـیر بـمیر♥بـگو برو جـگر کـوه قـاف را بـشکاف♥ســـــتـــاره هــــا را از آســـــمان بــــیـــار بـــــه زیـــــر♥تـو را به هـر چــه تــو گــویی ، به دوســتی ســوگنـد♥هــر آنــچـه خــواهــی از مـن بــخــواه ، صــبر مــخواه♥کـــه صــــبر ، راه درازی بـــه مـــرگ پـیوســــته ســت♥تـــو آرزوی بــلندی و دسـت من کــوتـاه♥تــو دور دســـت امــیدی و پــــای مــن خســـته ســـت♥هـــمه وجـــود تـــو مـــهر اســت و جـــان مـن محـــروم♥چــراغ چشــم تـو سبزســت و راه من بســته اســـت